شش ماه پيش از پيش من باباي من رفت
بابا فقط نه سيد و مولاي من رفت
همراه او انسيه الحوراي من رفت
شش ماه تشنه مانده ام سقاي من رفت
در آتش اين غم تني تب دار دارم
بيمارم از گريه دو چشم تار دارم
از مرگ بدتر شك نكن چشم انتظاري ست
كار دل آشفته ي من بيقراري ست
راه فرار از درد هجران آه و زاري ست
زخم فراق او يقينأ زخم كاري ست
نامه نوشتم حال بابا را بپرسم
حال رباب و ام ليلا را بپرسم
كوفه شد از يمن قدومت مست يا نه
سقا علم دارد پدر در دست يا نه
شانه به شانه با تو اكبر هست يا نه
اصغر پدر دندان در آورده ست يا نه
چشم انتظار پاسخ آن نامه هستم
بابا سر راه مسافرها نشستم
آمد كبوتر او خبر آورده با خود
خسته شده رنج سفر آورده با خود
روي پرش خون جگر آورده با خود
گويا خبرها از پدر آورده با خود
همراه داري كوله بار غم كبوتر
لب وا كن از دلواپسي مردم كبوتر
وقتي رسيدم حضرتش بي حال بود و...
جسم شريفش گوشه ي گودال بود و...
دور و برش از گرگ ها جنجال بود و...
دشمن به فكر غارت خلخال بود و...
با زحمت آن حضرت به رويم ديده وا كرد
محض جواب نامه اكبر را صدا كرد
سوگند بر آن حضرت و بر آبرويش
من بودم و ديدم كه شمر آمد به سويش
دستي به خنجر داشت و دستي به مويش
ديدم چه بد تا كرد خنجر با گلويش
اين تازه آغاز مصيب هاي او بود
معصوم مطلق با پليدان روبرو بود
آنچه نبايد ميشد آخر شد بميرم
خون خدا سردار بي سر شد بميرم
با اسب ها ظلمي به پيكر شد بميرم
آنجا عقيله بي برادر شد بميرم
هم رفت بعد از رفتنش خيمه به غارت
هم رفت بعد از رفتنش زينب اسارت
ديگر بماند روضه هاي كوفه تا شام
آيات تطهير و كف و خاكستر از بام
هم خارجي گفتند هم دادند دشنام
چون كوه مانده عمه جانت پاي اسلام
با خطبه هايش عمه ات غوغا به پا كرد
پيغمبرانه كربلا را كربلا كرد
- یکشنبه
- 21
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه