بر چشم پر ز خونت، تیر جفا نشسته
هم دست تو بریده، هم پشت من شکسته
تنها برادر من تمام لشکر من
جز تو چه کس به خیمه، راه عدو ببندد
مگذار ای برادر، دشمن به من بخندد
تنها برادر من تمام لشکر من
آه از جگر برآرم، خون از دو دیده شویم
شاید میان میدان، دست تو را بجویم
تنها برادر من تمام لشکر من
اشکم روان ز دیده، آهم درون سینه
آتش گرفته قلبم، از گریۀ سکینه
تنها برادر من تمام لشکر من
بیتو، چگونه رویِ رفتن به خیمهگاهم؟
برخیز و بین، به خنده، دشمن کند نگاهم
تنها برادر من تمام لشکر من
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
منبع:سایت مدایح
- شنبه
- 11
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه