وقتی به قبر تو نگهی ای قمر کنم
با اشک بهر تو،شب خود را سحر کنم
گاهی نظر به چادر خاکیت افکنم
گاهی نگه به خون روی میخ ِ در کنم
از بهر نبش قبر تو یک عده آمدند
اما دگر ز قبر تو، دفع خطر کنم
گفتم به آن جماعت بی دین خدا گواست
از بهر قبر فاطمه سینه سپر کنم
گر زیر و رو شود کمی از خاک قبر او
این خاک را ز خون شما لیک شما،تر کنم
دیدند این علی،علی ِبین کوچه نیست
تا که زنند سیلی و من هم نظر کنم
دیدند این علی، علی ِبدر و خیبر است
دیگر نه آنکه صبر به خون جگر کنم
این خاک زیر و رو نشد اما به قتلگاه
از ماتم حسین چه خاکی به سر کنم
در زیر پای اسب تنی زیر و رو شود
ماندم چگونه از بر آن تن گذر کنم
*****
شائق
- یکشنبه
- 21
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 17:1
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه