• دوشنبه 3 دی 03


اشعار شهادت امام صادق(ع),(اگر چه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت)

2493

اگر چه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت

به بي وفائي اين روزگار عادت داش


دوباره سينه ي دريائي اش پر از غوغاست

که بين آن همه شاگرد باز هم تنهاست

 


شب و سکوت و مناجات دلنوازش بود

فضاي شهر پر از عطر جانمازش بود

ز سوز اشک تن پيرمرد مي لرزيد

وَ پا به پاي تنش خاک سرد مي لرزيد

نشانه ها همه آيات شام آخر بود

که اين همه به لبش ذکر واي مادر بود

 

 


سر نماز و دعا بود دوره اش کردند

چقدر مردم اين قوم پست و نامردند

چقدر ساده شکستند خلوت او را

وَ زير پاي نهادند حرمت او را

طناب و اين همه آدم دگر براي چيست؟

براي بردن يک پيرمرد لازم نيست

دوباره داغ مدينه خدا به خير کند

امام و دشمن و کينه خدا به خير کند

برو فرشته بياور عباي آقا را

دوباره جفت نما کفشهاي آقا را

کسي نمي دهد اين جا بها به موي سپيد

که باز کار امامي به قتلگاه کشيد

امام پير پياده نفس نفس مي زد

زمين که خورد اجازه نداشت برخيزد

به روي خاک کشيدند جسم مولا را

دوباره تازه نمودند داغ زهرا را

شبانه رفت و غريبانه تا خدا پر زد

از اين قفس وَ از اين شهر بي صفا پر زد

دوباره باز عزا بين عرش بر پا شد

امام پير هم از بي حرم ترين ها شد

(محمد ناصری)

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 4:45
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران