زيباترين بهانه ي چشم تري مرا
عمريست زير مِنّت خود پروري مرا
من يا كريم خسته پر ِ اين حوالي ام
در آسمان خود بده بال و پري مرا
من سائل قديمي اين خانه ام ببخش
بين ركوع خويشتن انگشتري مرا
در وسعت قنوت تو پروانه ميشوم
تا قدر يك نگاه به ياد آوري مرا
غرق گناه و وصله ي ناجور اين درم
يك شب ببين تو در سِمَت نوكري مرا
شايد در اين حسينيه چشمت مرا گرفت
از اشك خويشتن بده چشم تري مرا
امشب تصدق سر ِ سردار علقمه
با يك نگاه مرحمتت ميخري مرا؟
هر جا كه در زدم به رويم وا نگشته است
جز خانه ي حسين نمانده دري مرا
جان تو ذره ذره دلم آب ميشود
آقا بگو كرب و بلا ميبري مرا؟
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه