چون گیسویت بیا که پریشان کنی مرا
کاسه به دستِ کوچه ی باران کنی مرا
زُلفی نشان بده، دلِ ما را اسیر کن
از رُخ نقاب گیر، که حیران کنی مرا
در وصفِ خویش آیه بخوان سَجده ات کنم
امشب رسیده ام، که مسلمان کنی مرا
ترکیبی از شَرابِ حُسین و حَسن بِریز
جُرعه به جُرعه ام بِده، ویران کنی مرا
تو سَیِّدُالشَّبابی و پیرِ طَریقَتی
دستِ مَرا بگیر، که انسان کنی مرا
اکبر اگر که میل به آقا شدن نداشت
دنیا هم اشتیاق به برپا شدن نداشت
تو آمدی و ریخته بازارها به هم
چَشمت زده بساطِ گرفتارها به هم
ای یوسف بنِ یوسفِ زهرا، به شوقِ تو
جان قَرض می دهند خریدارها به هم
وقتی مسیح هم زِ دمِ تو نَفَس گرفت
هدیه دهند خاکِ تو بیمارها به هم
یک لحظه هم تو روی مَگردان زِ ما که باز
پیچیده می شود همه ی کارها به هم
پا بوسَت آمدم که تو پا بر سَرَم نَهی
سَر می زنند عاشق و دلدارها به هم
مهمان مَرا به جشنِ گُل و آفتاب کن
با یک نگاه خانه ی دل را خراب کن
تو آمدی شبیهِ پیمبر شوی فقط
آیینه قَدّیِ خودِ حیدر شوی فقط
با هر چه وصف که پدرت از نبی نمود
تو آمدی یگانه برابر شوی فقط
اوجِ کمالِ ما، به قُدومت رسیدن است
بر تو سِزاست از همه برتر شوی فقط
بابُ الحسینِ دوُّمِ کرب و بلا تویی
خوب است تا ضریح، تو رَه بَر شوی فقط
اللهُ اکبر از رجزِ مرتضایی ات
شایسته ی تو بود عَلی اکبر شوی فقط
وقتِ صَلاتِ ظُهرِ عَطش شُد، اذان بده
در کربلا دوباره علی را نشان بده
ای جلوه ی شکوه و جلالِ نبی، علی
آموزگار فنِّ بلالِ نبی، علی
این خُلق و خو و منطقِ تو مو نمی زند
با سیرتِ تمام و کمالِ نبی، علی
شهرِ مدینه است و نظرهای رحمتت
ای یادگارِ روحِ زُلالِ نبی، علی
با دیدنِ جمالِ تو آرام می شوند
دلتنگ ها برای جمالِ نبی، علی
عبّاس بوسه بر گلِ روی تو می زند
وقتی که هست مَحوِ خیالِ نبی، علی
از هر نظر محمّدِ دیگر رسیده است
یا که خدا دوباره علی آفریده است
ای مظهرِ رسالتِ تامِ پیمبران
ای نامِ تو تجلّیِ نامِ پیمبران
با این ظهورِ تو همه مبهوت مانده اند
این اکبر است؟ یا که تمامِ پیمبران؟
اُسطوره در سُخَنوری و در بِلاغتی
جاری ست از لبِ تو کلامِ پیمبران
توحید را تویی که به تصویر می کِشی
اصلی که بوده است پیامِ پیمبران
ای قامتت قیامتِ عُظمای کربلا
ای جلوه ی شکوهِ قیامِ پیمبران
اِی برگزیده تر زِ همه اَنبیا علی
هَستی خَلیلِ آتَشِ کرب و بَلا علی
بخشید جلوه ی تو به بابا حیات را
وقتی که دید در تو جمیعِ صفات را
نام تو را گذاشت علی و گرفته است
ذکرِ "علی علی" همه ی کائنات را
قرآن بخوان که دلبری از عمّه ات کنی
بُگشای لب، بریز تو قند و نبات را
سِبقت گرفته اند ملائک از آسمان
بر دیده ها کِشَند کمی خاکِ پات را
بی شک که رَدِّ پای تو را سِیر می کند
هر کس که طالب است مَسیرِ نجات را
دارد دلی زِ عشقِ تو تسخیر می شود
تو می شوی جوان، پدرت پیر می شود
رعنا شدی و پیش پدر راه می روی
دل می بَری زِ خیمه و جانکاه می روی
لیلا کجاست... تا که تماشا کُنَد تو را؟
از آسمانِ سینه اش ای ماه می روی
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
داری تو التماس به همراه! می روی؟
ای سَرو قَد، قَدم به قَدم، خَم شده قَدَم
حالا که ساختی تو قَدَمگاه می روی
روی سرت پیاده شود بُغضِ مرتَضی
تنها، به جنگِ این هَمه بَدخواه می روی
بر زَخمهای کاریِ تو بوسه می زنم
بر این لَبِ اَناریِ تو بوسه می زنم
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 10:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه