درد فراق جان مرا بر لبم رساند
دیدی دلم به عشق تو ما را کجا کشاند
وقت رسیده است که برگردی از سفر
دیگر نفس بدون تو در سینه ام نماند
چون محتضر شدم صنما از فراق تو
باد صبا گلایه ما محضرت رساند
ای دائم الحضور حضورت عیان بکن
حال بدون می همه حال دلم پراند
محتاج یک نگاه شدم زنده ام کنی
محو رخ تو گشته که درس جنون نخواند
- دوشنبه
- 2
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 17:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه