ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
رودیم و أشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانی ما خط به خط، خط مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت: اسم شب «صبح» است!
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها
مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که میافتد به دنبال کبوترها
خواب غریبی دیدهام، خواب ستاره... ماه
خوابی برایم دیدهاید آیا برادرها؟!
- دوشنبه
- 2
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد مهدی سیار
ارسال دیدگاه