هزاران چشمِ تر داریم از این دست
به دل خون جگر داریم از این دست
دل ما خیمهای چشم انتظار است
چگونه دست برداریم از این دست؟
نگاهش ماه، چشمش رود، سقا
لبش امّا عطشآلود، سقا
دو دستش کاروان در کاروان زخم
دلش یک خیمه آتش بود، سقا
دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار
غم آن دستها را منتشر کن
دوبیتی دست روی دست مگذار
سرودم از غم دستی که هرگز...
شکوه ماتم دستی که هرگز...
خدا قسمت کند بر شانۀ من
بماند پرچم دستی که هرگز...
- سه شنبه
- 10
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید حبیب نظاری
ارسال دیدگاه