کابوس نیست اینکه من از خود فراریام
عینِ خودِ عذاب شده بیقراریام
لبتشنهتر ز بوتۀ خشکیده در کویر
چشم انتظار بارش ابر بهاریام
در شأن کبریایی تو نیست ای خدا
راضی شوی که خلق ببینند خواریام
تو مهربانترینی و آقاتر از همه
بگذر ز من! به حقِّ همین اشکِ جاریام...
آنی مرا رها کنی از دست رفتهام
محبوب من! به دست چه کس میسپاریام؟
با آنکه در گناه و بدی غوطهور شدم
من حاضرم قسم بخورم دوست داریام
ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار
میخواهم از تو با همۀ شرمساریام -
- لا یمکن الفرار... مبادا خدای من!
یک آن مرا به حال خودم واگذاریام
- جمعه
- 13
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مریم سقلاطونی
ارسال دیدگاه