غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
باز شرمندهام که خام شدم
دانه دیدم اسیر دام شدم
آمدم تا حساب صاف کنم
باز میخواهم اعتراف کنم
ای فدای نوازش و خشمت
کاش هرگز نیفتم از چشمت
دلم آتش شده سرم سنگین
امشبی را کنار من بنشین
آشکار و نهان تویی جانا
پادشاه جهان تویی یارا
بینگاه تو عشق کامل نیست
دل اگر بیتو میتپد دل نیست
به تماشایت ای همه باقی
«تبکی عینی بدمع مشتاقی»
گر چه رنگ پریدهای دارم
جان بر لب رسیدهای دارم
به تن سردم آفتاب بده
به سؤال دلم جواب بده
یا الهی! خرابیام کم نیست
هیچ چیزم شبیه آدم نیست
ای خدا از خرابیام کم کن
خانهام را بساز و محکم کن
ای خدایی که این همه بنده
شده در کشورت پناهنده
این منم بیقرار و درویشت
دل عاشق بیاورم پیشت؟
بارم افتاده با هزار دلیل
«و انا عبدک الضعیف و ذلیل»
تو مرا از غبارها بتکان
ماهیات را به آبها برسان
خستهام ای خدا مرا دریاب
«یا سریع الرضا» مرا دریاب
- سه شنبه
- 17
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 13:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ناصر حامدی
ارسال دیدگاه