عشق تو شد مزرعه اعتقاد
کوهی و رد میشوی از گردباد
روی تو از آینه مستغنی است
جلوه تو آینه را نور داد
حبل متینی و شده گیسویت
رشته پر جاذبه اتحاد
شوکت تو عرش خدا را گرفت
سادگی ات طعنه زده بر عباد
بارش بارانی و پاکی تویی
روی زمین چیره شده از فساد
شاه کریمان شدی و من شدم
رعیت دستان تو حاتم نژاد
ترس ندارم دگر از تشنگی
چونکه تویی شافع روز معاد
بی تو قسم ای هدف بندگی
مزه ندارد به خدا زندگی
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 14:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه