چشمت که باز شد به جهان ناله داشتی
زیر گلوی نازکت آلاله داشتی
چون ماهی از برای خودت باله داشتی
از نور ، گرد صورت خود هاله داشتی
عمر رباب بودی و لبخند خواهرت
حک شد،چو اسم تو به گلو بند خواهرت
این چند ماه ، خوب که قلبت حیات داشت
لبهای تو نه میل عطش نه فرات داشت
بابای تو برای تو راه نجات داشت
هنگام ضعف جسم تو آب نبات داشت
شیرت به راه بود و لبت هم ترک نداشت
یک ڌره هم رباب به آینده شک نداشت
آن روزها که چشم تو دریای نور بود
حلق ظریف تو که شبیه بلور بود
هنگام تشنگی دل نازت صبور بود
خشکی دگر ز مشک عمویت به دور بود
مادر تحمل عطشت را دگر نداشت
هرگز ز غصه های گلویت خبر نداشت
داری چه زود میوه مرغوب میشوی
در بین کودکان تو چه محبوب میشوی
کم کم تو جزو قافله محسوب میشوی
یک روز روی نیزه تو مصلوب میشوی
آماده کرده ای تو خودت را برای عشق
تا سرجدا شوی تو به تیر بلای عشق
- سه شنبه
- 4
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه