#امام_صادق_شهادت
بنگر به بیت شعله ورم وای مادرم
آتش گرفته بام و درم وای مادرم
آتش زدند خانه من را و زنده شد
یادت دوباره در نظرم وای مادرم
گاهی به فکر ضرب غلاف مغیره ام
گاهی به فکر میخ درم وای مادرم
پای پیاده در پی مرکب نفس زنان
بردند مرا چنین زحرم وای مادرم
بستند دستهای من اما کتک نخورد
در کوچه همسرم به برم وای مادرم
دیدم چو تازیانه ابن ربیع را
ناله زدم من از جگرم وای مادرم
دستم که بسته بود دفاعی نداشتم
حتی یکی نشد سپرم وای مادرم
شکر خدا که وقت زمین خوردنم نبود
در کوچه همرهم پسرم وای مادرم
#عبدالحسین
.
- سه شنبه
- 4
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:59
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
ارسال دیدگاه