سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
دل های عرشیان همه در تاب و در تب است
اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی
خورشید من بدون تو هرروز من شب است
وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین
گفتم زمان خانه خرابی زینب است
یاایهالشهید ذبیح من القفا
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
مانده ست به یادگار ز تشییع جنازه ات!
بر روی پیکرت اثر سم مرکب است
می بینمت دوباره و از حال می روم
این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است
شاعر: عليرضا خاكساري
- شنبه
- 18
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 17:49
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه