• شنبه 3 آذر 03

 حسین رحمانی

مناجات با خدا -(در محضر تو جانان چیزی نگویم)

575

در محضر تو جانان چیزی نگویم
من آمدم پشیمان  چیزی نگویم

وقتی که تو خبیری از روزگارم
از لحظه های عصیان چیزی نگویم

عمری بود که نفسم  ، داده فریبم
ازخدعه های شیطان چیزی نگویم

این غصه ی فراق و دوریِ از تو
کرده مرا پریشان چیزی نگویم

اصلا خودت که بهتر دانی که هستم
از آن همه گناهان چیزی نگویم

حرفی ندارم آنجا وقتی بپرسی
پیش تو رب رحمان چیزی نگویم

حتی اگر نبخشی، این بنده ات را
حق داری و کماکان چیزی نگویم

جز معصیت ندارم در کوله بارم
در بین جمع خوبان چیزی نگویم

من آمدم گدایی آدابش این است
در ساحت کریمان چیزی نگویم

چشمم به صحبت آمد ، باران گرفته
بهتر که وقت باران چیزی نگویم

از تشنگی روزه روضه بسازم
در پیش شاه عطشان چیزی نگویم

در لحظه های آخر یارب مدد کن
جزیاحسین، حسین جان چیزی نگویم

*
مشرف به قتلگاه و روی بلندی
از خواهری پریشان چیزی نگویم

یک تشنه بین گودال ، افتاده خونی
از ظلم نیزه داران چیزی نگویم

زینب به کوفه و شام ... ، بهتر که دیگر
از بزم میگساران چیزی نگویم

حسین رحمانی- رمضان ۹۷ 

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران