ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!
نزدیکتری از رگ گردن، ای دوست!
احساس نمیکنم که از من دوری!
رگبار به جای اشک میبارد دل
تا پا به حریم عشق بگذارد دل
تا ساحت دوست پر کشیدم، تا دست
از هرچه به غیر اوست بردارد دل
نزد تو دلی غرق گناه آوردیم
یک سینه پر از ناله و آه آوردیم
هر چند که سیلیخور سنگیم ولی
در کوچۀ عشق تو پناه آوردیم
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:50
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
غلامرضا شکوهی
ارسال دیدگاه