زندگی بهر بشر شور و نوائی دارد
زنگ این قافله هر روز صدائی دارد
.
غنچه از خُرَمّیِ باغ و گلستان خندان
که بهار است و گل و عشق صفائی دارد
.
بلبل از زمزمة باد خزان با فریاد
در عزای گُلِ خود نغمه سرائی دارد
.
چه توان کرد که قانون طبیعت این است
هرکه چون شمع برافروخت فنائی دارد
.
قدر دانی زجوانی بنما ای منعم
که چو پیری برسد رنج و بلائی دارد
.
با جوانان چه بسا پنجه به پنجه زده است
پیر خم گشته که امروز عصایی دارد
.
درد پیری رسد آنرا که جوان مرگ نشد
نتوان گفت که این درد دوائی دارد
.
آدمیت بخورو خواب و زرو زیور نیست
این متاعیست که هر بی سرو پائی دارد
.
لب فرو بند ز اندازه سخن بیش مگو
هر سخن نکته و هر مسئله جایی دارد
.
(کربلائی) نبود هرکه رود کرببلا
کربلائیست که دل کرببلائی دارد
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم ناد علی کربلایی
ارسال دیدگاه