ای پادشاه عرش مقام و ملک خدم
کرسی سریر لوح ضمیر و قلم رقم
.
هستی عرش ذرّه ای از نور پاک توست
بر کل ممکنات توئی شاه محتشم
.
پرتو نیفکند بجهان آفتاب چرخ
بر درگه تو تا نزند سجده صبحدم
.
ای برده قسمتی همۀ انبیاء ز تو
داود نغمه یاد گرفته، مسیح دم
.
از نور پاک جدّ تو شد کعبه را شرف
او خانه زاد خالق و تو آهوی حرم
.
صوت هزار نغمۀ بلبل ز گلستان
با نغمه ها ثنای تو گویند زیر و بم
.
باغ بهشت گشته خراسان ز یمن تو
از هر طرف گرفته ملک دور آن حرم
.
آن گنبد طلای تو از عرش برتر است
جدّ تو احمد است جلال تو محترم
.
هر کس که دیده روضۀ جنّت مثال تو
دیگر باو جهیم شود گلشن ارم
.
یارای آن ندارم و مدح تو چون کنم
مدح تو گفته خالق بیچون ذوالنّعم
.
آری تمام لطف تو جویند کاینات
ملک و ملیک وصف تو گویند دمبدم
.
این نظمها به چشم حسودان چو خنجر است
بر دوستان چو گل شکر آمیخته بهم
.
منّت خدای را که مرا داد فرصتی
صد شکر بوسه ای که بر این آستان زنم
.
دارم طمع ز حضرتت انعام و جایزه
طبع روانی و که زنم مدح تو رقم
.
حاشا زنی به سینۀ من دست ردّ خود
دور از مروّت است توئی منبع کرم
.
ای ضامن غزال بیابان مدد نما
یا ثامن الائمه و یا هادی امم
.
یا سیّد الکریم منم تشنۀ کرم
مولا بگیر دست من از پا فتاده ام
.
الغوث ای یگانه دُرِ بحرِ موسوی
لطفی کنی به «بیخود» اگر وقت مردنم
.
غرق گناه و معصیتم در صف جزا
گر شافعم نمیشوی ای خاک بر سرم
.
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم بیخود سرابی
ارسال دیدگاه