دلم گرفته زخانه کجایی ای مادر
که خانه بی تو ندارد صفایی ای مادر
.
چنان به دیدن روی تو آرزو مندم
خدا کند که بخوابم بیایی ای مادر
.
هنوز چشم به راه توام که بازآیی
گره ز کار دل من گشایی ای مادر
.
مرا که طفل نحیف توام بیاد آور
که تو فرشته مهر و وفایی ای مادر
.
بیا بیا به تو گویم حدیث غم ها را
به قصه دل من آشنایی ای مادر
.
بخوابم آمده ای من ز شوق می خواهم
بپایت افتم و ترسم نپایی ای مادر
.
کنار پنجره هر روز چشم می دوزم
از آن رهی که برفتی بیایی ای مادر
.
به جای خالی تو خیره می شود هر روز
چه می کشد دل از این جابجایی ای مادر
.
تو زنده ای و نمیری که درسرای وجود
تو آن بنای بلند بقایی ای مادر
.
پس از خدا که جهانی رهین منت اوست
امید من تو به روز جزایی ای مادر
.
نیازمند دعای تو ام که بنمایی
برای این دل زارم دعایی ای مادر
.
بزرگی تو در این مختصر نمی گنجد
که جلوه ای زجلال خدایی ای مادر
.
به گریه بود دلم خوش که دیگر آنهم نیست
نمانده نای دلم را نوایی ای مادر
.
بهشت زیر قدمهای تست می بخشی
بدون آنکه ستانی بهایی ای مادر
.
خوشا که این قفس تنگ بشکندروزی
که سردهم چوتوشعر رهایی ای مادر
.
- پنج شنبه
- 3
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی شهودی
ارسال دیدگاه