• پنج شنبه 1 آذر 03


مدح حضرت امیرالمومنین ،مولی الموحدین علی (ع) -(ز سر به در نموده ام خیال خوب و زشت را )

722
2

ز سر به در نموده ام خیال خوب و زشت را 
به دست عشق داده ام عنان سرنوشت را 
به پای شوق گشته ام صوامع و کنشت را 
جمال یار جسته ام نه جلوه ی بهشت را 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
علی به دل قرار من، علی به جان توان من 
قرار من به قلب من، توان من به جان من 
دل از جهان گرفته ام، علی بود جهان من 
مرا تو از جنان مگو، علی بود جنان من 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
به راه عشق او به گِل نشسته پای همّتم 
گرفته شوق وصل او ز دل توان و طاقتم 
علی است یار و مونسم، علی است ذکر و صحبتم 
به یاد او نمی کند دل آرزوی جنّتم 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
به حشر حلقه می زنم درِ شهِ کریم را 
نثار خاک پای او کنم دل دو نیم را 
کنم خموش ز آه خود شراره ی جحیم را 
به یک نگاه او دهم حدائق نعیم را 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
شهی که نفس مصطفی بیان نموده داورش 
همای عزِّ معنوی فکنده سایه بر سرش 
منم ز اشتیاق دل، نهاده چهره بر درش 
گذشته ام به یاد او ز خلد و حور و کوثرش 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
چو نیست تاب آن که من صفات او بیان کنم 
خیال عکس روی او رقم به لوح جان کنم 
به چشم دل به روز و شب نظر به نور آن کنم 
خطاست گر ز روی او نظر سوی جنان کنم 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
نسیم روضه ی ارم، وزان ز کوی او بود 
زلال چشمه ی بقا، روان به جوی او بود 
بهار و لطف و بهجتش، نشانِ روی او بود 
ز خُلد قصّه بس که دل، در آرزوی او بود 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
شکافت جلوه ی رخش دل سپیده ی ازل 
نمود بر جهانیان فروغ حُسن لم یزل 
بگو به مدّعی مرو سر خطا رَهِ خطل 
به عاشق لقای او بهشت را مزن مثل 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
منم ز اشتیاق او گذشته از جهان و جان 
دم از ولای او زنم، چه در عیان چه در نهان 
نه من نظر نمی کنم ز روی او سوی جنان 
که در بهشت هم بود هماره ذکر خلدیان 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
بگفتم این سخن سحر به عارفی خجسته پی 
که گرم بود خاطرش ز عشق و سر ز جام می 
بیا و قصّه ها شنو ز جنّت و نعیم وی 
کشید بانگ یا علی، سرود با نوای نی 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 
ز شوق روی او شود شکفته لاله در چمن 
به جستجوی او بود به دشت، آهوی ختن 
به گوش زاهد ای صبا ز من بگوی این سخن 
که وصف روضه ی جنان به پیش من مگو که من 
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود 
علی که از جمال او بهشت منجلی بود 

  • دوشنبه
  • 7
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران