تنم داره میسوزه
دیگه طاقت ندارم
کرببلارو دیدم
هوای گریه دارم
منم همون که رفتم
با عمه به اسارت
ندیدم اونجا به جز
بدگویی و جسارت
اونروزا عقده شد برام
دلیل گریه شد برام
عمریه که میسوزمو
فقط غم هدیه شد برام
شنیده هارو دیدم و...
بار غمی کشیدم و...
از کربلا تا شام غم
اسارت و چشیدم و...
دیگه راحت شدم خدا
از اینهمه درد و بلا
بهونه بود زهر،منو کشت
فکر و خیال کربلا
(واویلتا واویلتا)
تا وارد شام شدم
کودکی بیش نبودم
هلهله بود و غوغا
آتیش گرفت وجودم
دیدم که کوچه هاشون
همه چراغونی بود
انگاری شهر آماده
واسه یه مهمونی بود
پیرو جووناشون همه
دور ماها حلقه زدن
گفتن اینا خارجین
از روی بوم سنگ میزدن
بردنمون تو کوچه ها
محله ی یهودیا
دریده چشمای اونا
یادم نمیره ای خدا
بزم حرامیای پست
قلبمو بد جوری شکست
دیدم عموم رو نیزه ها
یه دفعه اون چشاشو بست
(واویلتا واویلتا)
با نوای زیبای حاج غلامحسین مردانی
- چهارشنبه
- 16
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:10
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیرحسین سلطانی
ارسال دیدگاه