تو دل خطر اومدم به دفاع از تو
بى خوود و سپر اومدم به دفاع از تو
-
پر از دلهرس اومدنم
منم مثل تو بى كفنم
صدام ميزنه بابا حسنم
-
خودم به جات ميجنگم
انتقام تو مى گيرم
اگر كه زورم نرسيد
تهش برات مى ميرم
-
بند دوم
حالا كه تو،توو قتله گاه غرق خون هستى
مى زنى پيشم دست و پا نيمه جون هستى
-
سرم رو ميدم تا ببرم
عموجون تورو تا به حرم
فداى سرت جونم و سرم
-
پاشو بريم جون من
چش به راهتن تو خيمه
خدا ميدونه عموجون
داره مى ميره عمه
-
بند سوم
اومده بالاى سرت مادرت زهرا
بگو يا على و پاشو بريم از اينجا
-
خودم مى برم پيكرتو
خودم مى بوسم حنجرتو
مى بندم خودم زخم سرتو
-
نفس ندارى ديگه
غرق خون تو اين گودالى
مى مردم و نمى ديدم
تو انقَدَر بد حالى
-
شعروسبك-آرمان صائمى
محرم 98
- سه شنبه
- 22
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه