هوای کوفه سیاه و سرده
تُو سینهی من یه دنیا درده
بیعت شکستن درا رو بستن
میون این شهر قحطیِ مَرده
پائیزه فصل همیشگیشون
دشمنن با تو و گلزارت
با یه شیوه میکُشه گلچینش
شیرخوار و مثل علمدارت
کاش صدامو صبا محضر تو بیاره
کاش نیایی هنوز مونده تا راه چاره
خُدعهی کوفه معروفه آقا
جان زهرا نیا کوفه آقا
بالای بامِ دارالاِماره
بارون پلکام بی اختیاره
باغای میوه دروغ بود اینجا
بیشتر شبیهِ یه شوره زاره
دستای سفیرت و که بستن
مُسلمت پُر از خجالت بود
فکر و ذکر من خدا میدونه
پیش زینب و سه سالهت بود
تا میشه زن...ها چادر اضافی بیارن
این جماعت برا معجرا نقشه دارن
خُدعهی کوفه معروفه آقا
جان زهرا نیا کوفه آقا
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه