ای قرارم بهارم نگارم
آمدی با سر ای سربدارم
زخم لبهایت اگر خون بر جگر کرد...
چشم خونینت شب من را سحر کرد
بابا... بوی باران می دهد بی تو هوایم
بابا... کی شود گریه حریف غصه هایم
بابا... دیدن رویت دوایم
یا اباالمظلوم ثارالله
جان بابا توانش ندارم
تا سرت را به دامان گذارم
دیگر از من جز تنی لاغر نمانده
از تو هم دیگر بجز این سر نمانده
بابا... گرچه چون شمعی غم تو کرده آبم
بابا... گرچه بعد از تو کتک داده عذابم
بابا... شد حجابم انقلابم
یا اباالمظلوم ثارالله
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
امین خونساری