غرق سوز و آه و ناله آسمان و هم زمین بود
در تنور خولیِ دون،رأس پاکِ شاهِ دین بود
دل زِ غم گیرد بهانه
ای امان از این زمانه
آه و واویلا، واویلا
با دل مجروح یاران نغمهٔ غربت اجین شد
مطبخ خولی در آن شب رَشکِ فردوس برین شد
این سرِ محبوبِ دلهاست
این سرِ فرزند زهراست
آه و واویلا، واویلا
چونکه دید آن عصمت الله در تنور آن نور عینش
از ریاضِ جنّت آمد بهر دیدار حسینش
برلبش از غم نوا بود – ذکر او واغربتا بود
آه و واویلا، واویلا
همچو جدّ و همچو بابَت، مادرت شد دلشکسته
بر سرت از چه عزیزم خاک و خاکستر نشسته
بر غمت ای گُل اسیرم
من برای تو بمیرم
آه و واویلا، واویلا
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 9:49
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه