شب آخر شد و حالمو، ببین دلم درده
ببین آتیش گرفته دلم، ولی تنم سرده
نمیشه باورم حرفت حرف رفتنه، آخرین شب منه در کنارت میشینم
نگیر امشب داداش از ، خواهر نگاهتو، فردا روی ماهتو روی نیزه میبینم
دستم داداش به دامنت، تو رو ازم بگیرنت، باید عزا بگیرم
دیدم تو خواب یه بی حیا، گرفته موتو ازقفا.... آخ من برات بمیرم
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
◾️◽️◾️◽️◾️
جوری حرف میزنی انگار عمر تو به دنیا نیست
تشنه ای مگه آب مهر مادر تو زهرا نیست
نمی تونم داداش خون حنجر تو رو، اشک مادر تو رو، توی صحرا ببینم
چه جوری تن سقای لشکر تو رو، جسم اکبر تو رو ارباً اربا ببینم
هوا سرت رو داشته باش، بگم چه میکنن داداش با ما یه صبح تا ظهر
میشی دیگه از من جدا، سرت میشه از تن جدا ، فردا یه صبح تا ظهر
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
◾️◽️◾️◽️◾️
خواهرم بعد من اینها روز و شب نمیفهمن
سنان و خولی و حرمله ادب نمیفهمن
میذارن تو دل من ، غمهای عالمو، اشکای رقیه مو ، بعد من در میارن
میخندن تا میبینن من ناله میزنم حتی دیگه از تنم پیرهن در میارن
تو هستی دختر علی، گوشواره میدزدن ولی صبر تو رو ندزدن
طاقت بیاری خواهرم، این بی حیاها توحرم ، دنبال اجر و مزدن
(واویلا کربلا کربلا کربلا کربلا)
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه