• دوشنبه 3 دی 03

 محمود اسدی

(غزل)صفحه ی قرآن/عمه بنگر تیره گشته آسمان

709

عمه بنگر تیره گشته آسمان
روی خاک تیره،مولای زمان

بود وهستم را رهاکن دیرشد
عمه دستم را رهاکن دیرشد

عمه جان بگذار تاپرپر شوم
زودتر من ازعمو بی سر شوم

عمه جان بنگر که سنگش میزنند
گرگهای کوفه چنگش میزنند

عمه جان بنگر شکاف ابرویش
بی حیایی زد لگد بر پهلویش

ناکسان دور عمویم صف زنند
اوزمین افتاده آنها دف زنند

عمه،افتاده عِمامه از سرش
کن تماشا زیرو رو شد پیکرش

عمه جان بنگر عموتنها شده
تیرکینه بر دهانش جا شده

لاله ی زهرا و حیدر چیده شد
بین مقتل پیکرش پاشیده شد

عمه جان بنگر چه آمد برسرش
یکنفر خیره سوی انگشترش

عمه بنگر گیسوی او چنگ خورد
تیر بر قلب و به صورت سنگ خورد

عمه جان بنگر به خون غلتیدنش
یکنفر درگیر سر ببریدنش

عمه بنگر بر زمین قرآن فتاد
شمر روی صفحه ی آن پا نهاد

صبر و طاقت داده ام دیگر ز دست
موقع جان بازی عبدالَله است
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • جمعه
  • 1
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:32
  • نوشته شده توسط
  • هاشمی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران