• دوشنبه 3 دی 03

 محسن حنیفی

حضرت عبدالله(ع) -(بارگاهی که شده عرش خدا کفش کنش)

115

بارگاهی که شده عرش خدا کفش کنش
لشکری پای نهادند به روی بدنش 

این حسین است که مانده است تنش روی زمین؟!
یا روی خاک به لب آمده  جان حسنش

یک‌ نفر در صدد غارت عمامه ی او
یک نفر آمده تا که ببرد پیرهنش

دور تا دور حرم دست حرامی ها بود
وارد معرکه شد شیر یل صف شکنش

رجز شیر جمل نعره ی مستانه اوست 
یا حسن بود که میریخت ز کنج دهنش

 آمد و داشت به لب آیه "فاخلع نعلیک"
گفت سیناست همین سینه ی غرق محنش

بی وضو آنکه نبرده است دمی نام عمو 
بود با شمر در آن مهلکه روی سخنش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه
*جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش*

ساربانا سر من سهم تو اما عوضش
دست بردار از انگشت و عقیق یمنش

بود آن لحظه دعای لب عطشان عمو
که میان دل خود داشت غم یاسمنش

*یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش*

وای از بال و پرش رفت به غارت با تیغ
وای از حنجره اش حرمله شد راهزنش

وطن آغوش حسین است، خوشا عبدالله
لاأقل جان نسپرده است به دور از وطنش

* حافظ علیه الرحمه

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1402
  • ساعت
  • 10:17
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران