بر زمین مانده تنت ای یوسف زهرای من
مانده ای تنها تنها،یاور تنهای من
دست خود بر سر زدم تا سر نهادی روی خاک
تا زدی تو دست و پا لرزید دست و پای من
سخت تر از سر بریدن،دیدن این صحنه هاست
کاش من بودم به جای تو،تو بودی جای من
بعد قربانی تن مذبوح،قسمت می کنند
شد تنت تقسیم قبل سر بریدن،وای من
ای برادر،دختر دردانه ات با اشک و آه
دائما می پرسد از من،که چه شد بابای من
با همان دستی که انگشتی ندارد لطف کن
دست شائق را بگیر،ای جان من آقای من
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:29
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه