سفیر کربلایم،شده در کوفه جایم
شدم تنهای تنها،بود بر لب نوایم
میا کوفه حسین جان۲
به شهر کوفه مولی،رسیدم بهر بیعت
ولی در کوفه دیدم،همه دشمن عترت
میا کوفه حسین جان۲
امام مهربانم،الا آرام جانم
ز جور ظلم دشمن،اسیر کوفیانم
میا کوفه حسین جان۲
تمام اهل کوفه،ریاکارند حسین جان
اسیر نفس و شیطان،جفاکارند حسین جان
میا کوفه حسین جان۲
دل من را شکستند،همه از تو گسستند
ریاکاران کوفه،دو دست من ببستند
میا کوفه حسین جان۲
به تاب و در تبم من،اگر جان بر لبم من
خدا باشد گواهم،به فکر زینبم من
میا کوفه حسین جان۲
روی دارالعماره،بگشته قتلگاهم
بود در دم آخر،به سوی تو نگاهم
میا کوفه حسین جان۲
ز کینه پاره پاره،شود پیکر اکبر
شود پاره گلوی،گل تو علی اصغر
میا کوفه حسین جان۲
- دوشنبه
- 4
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 14:35
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه