دل بی قرارم توی این بیابون
چشمام برادر برای تو گریون
حس میکنم که همین جا یه روزی
قلبم میشه از غم تو پریشون
آه بیا باز بریم به مدینه
آه غم تو به قلبم میشینه
خواهر برای غریبیت بمیره
قلبم توی چنگ غصه اسیره
ای کاش که چشمای تارم نبینه
دنیا حسینم رو از من میگیره
آه نزن خیمه قلبم شده خون
آه شده چشم من غرق بارون
باید صبوری کنی خواهر من
رو نیزه میره همین جا سر من
وقتی می سوزه حرم توی آتیش
آتیش میگیره موی دختر من
آه می بینی من و توی گودال
آه من از تشنگی میرم از حال
انگار تموم بیابون سرابه
تو این بیابون غم آب عذابه
خواهر توی خیمه یک روز می بینی
از تشنگی حال اصغر خرابه
آه الهی عمو آب بیاره
آه دعا کن که بارون بباره
- پنج شنبه
- 7
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر روشن ضمیر
عباس