لالا که حالت دیگه شد پریشون
اشکام رو گونه ات شده مثل بارون
لالا که آبی نمونده تو خیمه
مادر نبینم لبات و پراز خون
آه میدونم که تشنه ی آبی
آه الهی یه ذره بخوابی
آروم تورو توی آغوش میگیرم
لالا به چشمای نازت اسیرم
وقتی که لبهات بهم میخوره من
زخم لبات و می بینم، می میرم
آه الهی عمو آب بیاره
آه دعا کن که بارون بباره
شورعجیبی توی قلبم افتاد
حرمله ازتوعلی جان چی میخواد
دیدم که تیرش گلوت و بهم ریخت
دار و ندارم دیگه رفته بر باد
آه سه شعبه سرت رو بریده
آه ببین قامت من خمیده
می میرم از غصه ی تو من آخر
لالا رو نیزه نشستی تو با سر
خیره میشم به تو اصغر میگم که
ای کاش نیفته سرت عشق مادر
آه ببین مادرت بی قراره
آه ببین چشمای من می باره
- پنج شنبه
- 7
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر روشن ضمیر
ارسال دیدگاه