خوش آمدی، گله ای نیست، بهترم مثلا...
شبیه قبل نشستی برابرم، مثلا...
خیال میکنم اصلا مدینه ایم هنوز
بهشت چادر زهراست بسترم مثلا
دوباره مثل گذشته کشیده ای بابا
خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا
نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم
خیال کن که همان نازدخترم مثلا...
بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است
بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا
خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست
تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا
اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست
خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا
خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر
خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا...
کبود نیست کمی خاکی است صورت من
نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا
تو فکر کن مثلا عمه را کتک نزدند
مراقب است عموی دلاورم مثلا
شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم
نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا
به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند
ولی رسید به دادم برادرم مثلا...
.
.
.
به روی نیزه کنار تو دید یک سر را
رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا...
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 14:5
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
مجید تال
اميرعلي
برادر گرامي جناب آقاي تال
دوشنبه 1 مهر 1398ساعت : 13:51با عرض سلام يكي از زيباترين اشعاري بود كه تا بحال گوش كرده (از راديو محرم مورخ 31/6/98) و لذت بردم و يقينا جزء آن دسته از اشعاري هست كه تا زنده ام شايد روزي دهها بار آن را گوش كرده و استفاده كنم من بيشتر ، اين گونه شعر ها را نيمه شب ها گوش مي كنم و براي شاعر آن دعا مي كنم . اميدوارم كه خداوند حافظ و پشت و پناه شما بوده و موفق باشيد . يك خواهش از شما دارم اگر امكان دارد اين شعر ناب را كه بصورت صوتي يا فيلم سروده شده براي من ارسال يا آدرس آن را محبت نموده و ارسال كنيد .
خدا يارتان