ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
آهِ صـغیـرانــم آب ، چـه می دانی ؟
اشـک عزیزانـم آب ، چـه می دانی؟
خیمـة سوزانـم آب ، چـه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عزیـز پیغـمبـر آب چه می دانی؟
مگـر نمـی دانـی؟ چـه آمــده روزم
که برتو با حسرت دو دیـده می دوزم
تو را که می بیـنـم به سینه می سوزم
به جنـگ آب امـا نخـورده پیـروزم
مگـر نمـی بینـی؟ که قحطی آب است
که قطـره های تـو به خیمه نایاب است
در آن عطشخانـه سکینه بی تاب است
رقیـه جان گریـان به راه میراب است
از پـرِ پـروانـه غم غـریبـانـه
اشـک یتیـمانـه آب چه می دانی؟
ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عزیـز پیغـمبـر آب چه می دانی؟
بگـو خـبـر آیــا ز تشنگـان داری؟
که پیش چشمـانِ تَرَم شـدی جاری
تو سیـری و اصغر به حال خونبـاری
نما فـرات این جـا به حـال مـا زاری
خبــر نـداری آب چه می کند گـرمـا
در ایـن غریبـانـه چه می رود بـر مـا
عطـش زده آتش چه شعله ای در مـا
تو مهـر زهـرایـی عنـایتـی فـرمـا
از پـرِ پـروانـه غم غـریبـانـه
اشـک یتیـمانـه آب چه می دانی؟
ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عزیـز پیغـمبـر آب چه می دانی؟
چه خوش روانی در دل بیــابــان ها
کنـار گــوش آب امیـر عطشـان ها
فتـاده لـب تشنـه صغیـر مـیـدان ها
که آبـرویـت رفت به دست شیطان ها
روان و مـوج آلـود چرا خـروشـانی؟
میـان اشــک مـا به سینه جوشانی
فقـط نصیـب این حسیـن فروشانی
به روی ظلمـت ها دو دیـده پوشانی
از پـرِ پـروانـه غم غـریبـانـه
اشـک یتیـمانـه آب چه می دانی؟
ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
******
ز گریـة اصـغـر ز لالـة پـرپـر
عزیـز پیغـمبـر آب چه می دانی؟
عطش عطش آیـا نمی رسد گوشَت؟
صــدای واویــلا نمی بـَرد هوشَت؟
که می کنی افـزون خروش پر جوشَت؟
منـم به تنـهـایـی نمی کنـم نوشَت
کسی که سیرابست گرسنـه می رانـد
بـلای جانـســوزِ عطـش نمی دانـد
برای لـب تـشـنـه نـوا نمی خـوانـد
به ســروری دنیـا چنـیـن نمی مانـد
از پـرِ پـروانـه غم غـریبـانـه
اشـک یتیـمانـه آب چه می دانی؟
ز درد طفـلانـم آب ، چه می دانی؟
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه