اصغر عطشـانم
حنجره سوزانم
تشنـة بی جانم
بی تو نمی مانم
******
ای گل تشنـه لبِ مانده به گهـواره علی
داغ لب های غمـت بُرده مرا چـاره علی
خشکـی لب هایت سـوز واویلایت
برده تـاب از دل بی تـاب من و بابایت
قحط آبست و عطش نیزه به لب می دوزد
آسمـان مثل زمین در غـم تو می سوزد
بـارش غـم ها را سـوز مـاتـم ها را
چه کنـم کـرب و بـلا سنگـی آدم ها را
طفل شیرخوارم کوچـک دربارم
می دهد دیدن لب های تو آزارم
اصغر عطشـانم
******
طفل بی تاب و توانم به غمـت بی تابم
دیـده در دیـدة تـو منتظــرِ میـرابـم
در حرم عطشانی العطش می خوانی
تا به کِی منتظـر مشـک عمـو می مانی
در عطـش گاه حـرم در پی آبـم مـادر
خیمـه در خیمـه یکی قطره نیابم مـادر
ای گـل بـی آبـم هـم رخ مهتـابـم
با نـمِ دیـده مگـر سـوز تو را دریابـم
گل بی خـارم ای یل بی یـارم
غم جانسـوز تو بر روی جگر دارم
اصغر عطشـانم
******
طفل ششماهه چه گویم چه کنم پر دردم ؟
بهر لـب های تو در هر طرفی می گردم
یـا علـی پُـر دردم از همه دلسـردم
تـا نـم اشـک تـو را روی لبـم آوردم
رونـق گلـزارم تشنـة بیـدارم
در دل قنداقـه شدی یار علمدارم
اصغر عطشـانم
******
گرچه با چنگ زدن سینة من بخـراشی
می مکی کنـج لبانت جگرم می پاشـی
اصغـر بـی شیـرم داده ای تأثیـرم
عاقبت می روی و من به غمت می میرم
با تلـذّیِ تـو از پیکـره ام جـان بـرود
گر چه سختست ولی جان من آسان برود
کـودک گـریـانـم غنچـة عطشـانم
می بری با عطـش و العطش خود جانم
کـودِکِ زارم به غصـه سرشارم
چاره کار تو باشـد صف پیکـارم
اصغر عطشـانم
******
از تَـرَک های لبـت دیـده تـرک بردارد
جگـرِ سـوختـه را کوفـه نمـک بگذارد
خبـر کـام تـو را تَـرَک جـام تـو را
داده ام بـاد بَـرَد علقمـه پیغـام تـو را
من که از حنجر خشکیده خجالت بکشم
بین طفلان عطـش دیده خجالت بکشم
حنجـرت خشکیده سوزش لب دیده
من خجـالت بکشـم از گُلِ ماتـم دیده
دیده خونبـارم سینـة تبـدارم
غـم تو کجـای این قافله بگذارم
اصغر عطشـانم
******
بایـد آخـر پسـرم کار تو را سـاده کنم
جامـة جنـگ تو را بر تنـت آمـاده کنم
گُـل سیمینـه بدن یل قنـداقه به تن
ترسم این جا بشود بهر تو قنداقه کفن
رونـق گلـزارم تشنـة بیـدارم
در دل قنداقـه شدی یار علمدارم
اصغر عطشـانم
******
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 19:0
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه