می توان دید در او جلوه ی پیغمبر را.
هیبت و هیمنه ی شیر خدا حیدر را.
مست از عشق الهی ز لبش جاری داشت.
تا فرات از لب خود شعبه ای از کوثر را.
تا حرم را برهاند زعطش یاری داد.
وقت سقائی خود حضرت آب آور را.
مثل شاهین به دل لشکر کوفه زد و با.
حمله ای کرد پراکنده همه لشکر را.
باز جا داشت خدا بار دگر با اکبر.
کربلا خلق کند معجزه ی خیبر را.
شاه شمشاد قدان حرم طاها بود.
بس که سرو قده سر بر فلکش رعنا بود.
تا قدم زد به دل معرکه غوغایی شد.
در دل لشکر کوفه چه نجوایی شد.
این جوان کیست علی شیرخدا یا که نبی.
گفته بودند به ما کرببلا نیست علی.
می دهد شیرحسین در دل میدان جولان.
می شود قائده ی کوچک جنگش طوفان.
دست بر قبضه ی شمشیر نبرده به خدا.
می درد زهره ی دشمن چو علی با چشمان.
مثل مومی به کف سلطه ی خود می گیرد.
چو اجل میمنه تا میسره ی هر میدان.
بانگ تکبیر ابالفضل بلند است به هر.
ضرب شمشیر علی واره ی اکبر، ای جان.
ترس افکنده نگاهش به دل لشکر شام.
کرده با شیوه ی جنگش همه را حیران.
حیف شد حیف که با تشنگی از پا افتاد.
عاقبت داغ علی بر دل آقا افتاد.
ورنه جنگیدن با او دل دریا می خواست.
جگر شیر و دلی کنده ز دنیا می خواست.
- پنج شنبه
- 14
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه