• دوشنبه 3 دی 03

 جابر عابدی

شعر مرثیه حضرت رقیه خاتون -(رفتی و تنها شدم، تنهای تنها سوختم)

653
1

یا نور
**********
رفتی و تنها شدم، تنهای تنها سوختم
بیشتر با یاد شیرین تو بابا سوختم
با یتیمی دست و پنجه نرم کردم بعد تو
سوختم بعد تو از دست لگدها، سوختم
گفته بودی مادرت را تازیانه می زدند
با خبر هستی که من هم مثل زهرا سوختم
گیسوی طفل سه ساله زود می ریزد مگر؟
بیشتر بابا در این حل معما سوختم
دختری هم سن من دور از پدر دق می‌کند
مُردم و زنده شدم، امروز و فردا سوختم
بعد از این مدت نپرس از من را قدم خمید
زیر بار طعنه و زخم زبان ها سوختم
جای سالم بر تنم دیدی خدا را شکر کن
با نوازش های زجر و شمر، اینجا سوختم
نیمه جان خسته را مدیون عمه زینبم
او سپر می شد ولی با ترس حتی سوختم
بین بازار کنیزان دست و پایم سرد شد
کاش می دیدی در آن حجم تماشا سوختم
پرت می کردند سمت ما غذای خورده را
موقع افطار هم از نان و خرما سوختم
میوه ی خار مغیلان، زخم باز آبله است
پا برهنه، کربلا تا شام، از پا سوختم
کاش می آمد عمو تا که حساب زجر را
می رسید، از بس که از دستش به صحرا سوختم

#جابر_عابدی #صابر_عابدی #محرم
#جدید #حضرت_رقیه_س

  • شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 17:46
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران