بند اول
ای برادر من ای یار و یاور من
از چه دیده بستی سردار لشکر من
بی تو من چگونه در این جهان بمانم
گو چگونه جسمت به خیمه ها رسانم
ای همه سپاهم،پناهم،خیزو مرا یاری نما
جان بگیرو دیگر،برادر،بهرم علمداری نما
نور دیدگانم،توانم،بردی و بستی چاره ام
بین چگونه دشمن،کناره،تو میکند نظاره ام
بی تو تنها شوم صید غمها شوم
وای از این غم جدایی
بند دوم
مشک تو گسسته فرقت چرا شکسته
گو چرا برادر خون بر رخت نشسته
یا اخا بمیرم چشمت چرا چنین شد
کی بریده دستت قرآنه بر زمین شد
بانگ یا اخایت،شنیدم،دیدم که مادر آمده
سوی تو دویدم،و دیدم،با دیده ی تر آمده
روی دامن خود،گرفته،سر شکسته ی تو را
زنده شد دوباره،برایم،مدینه،یاد کوچه ها
خیزو ای بی نظیر انتقامش بگیر
وای از این غم جدایی
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 16:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیرحسین سلطانی
ارسال دیدگاه