یا نور
تو روی خاکی و من خاک بر سرم دارم
نگاه هرزه ی دشمن برابرم دارم
تو دست و پا زده در خون بی گناهی خود
ببین که من هم از این دیده ی ترم دارم...
... برای رگ به رگ حنجرت زنم ناله
به بوسه فرصتی از بار آخرم دارم
هنوز گرم مناجات با خدایی و
هنوز من ز گلوی تو بوسه کم دارم
قتیل گریه، مرا تازیانه کاری نیست
به زخم سینه ز داغت هزار غم دارم
دوباره حنجره ای تازه کن بگو خواهر
بگو چه قصه ی تلخی در این حرم دارم
تو را به جان عزیزت بیا حلالم کن
که می برندم و دل بر برادرم دارم
- سه شنبه
- 19
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 2:53
- نوشته شده توسط
- قاصد
- شاعر:
-
جابر عابدی
ارسال دیدگاه