کنج خرابه از غمت.... مُردم... بابا
بجایِ آب هِی غصه... می خوردم ...بابا
تا اسم زیبات رو می یاوردم ....بابا
کتک می خوردم
کتک می خوردم
کتک می خوردم
هی از گوشم خون میومد
کتک میخوردم
عمه پریشون میومد
کتک می خوردم
نمْ نمِ بارون میومد
با گریه گفتم:
صبرم سر اومد؛ عمه جون
بیا... برس... به داد من
دیگه نمی کنه عمو
انگاری دیگه یادِ من
بند (۲)
بارون میومد از چشام...نم نم...بابا
از بس که مومو می کشید...هر دم...بابا
مَعجرمو کشید و من... مُردم...بابا
عموم نبود و...
عموم نبود و...
عموم نبود و...
عموم نبود و،لگد به پیکرم زَدن
عموم نبود و ...،آتیش به معجرم زدن
عموم نبود و...،با نیزه تو سرم زدن
سرش رو نیزه؛
نگام می کرد و با نگاش؛
می گفت فدات بشم عمو
هواتو دارم رویِ نِی
حرفات باز به من بگو
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 17:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
منصوره محمدی مزینان
ارسال دیدگاه