تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین
.
گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین
.
سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین
.
ز شور نغمۀ قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین
.
به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین
.
سر شکستۀ من با سر بریدۀ تو
ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین
.
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین
.
یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین
.
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین
.
ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین
.
به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین
.
زبان حال `مؤید”، غلام تو، این است
من و جدایی از تو بُود محال، حسین
.
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه