خون شد از داغ تو ای لالۀ خونین جگرم
میزبان غم ومهمان توبا چشم ترم
تن صدچاک تو آن لحظه که دیدم برخاک
شد نقسگیرترین لحظۀ عمرم پسرم
بعد تو خاک دوعالم به سر دنیا باد
تیره چون شام سیه گشت جهان درنظرم
فرق منشق شده ات را چونظر کردم من
یاد از کوفه مرا آمد وفرق پدرم
از زمانی که لب خشک ترا بوسیدم
آتش تشنگی تو زده برجان شررم
گرکه افتاده ام ازپا به کنار بدنت
سوخت ازآتش داغت همۀ بال وپرم
بار سنگین غم تو نه همین پیرم کرد
بخدا ماتم تو کُشت مرا ای پسرم
چهره ات غرق بخون است ولبت خاموش است
سخنی گوی که درماتم تو نوحه گرم
به «وفایی» که تو داری بره عشق و وفا
شد همه هستی من هدیۀ بردادگرم
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 19:11
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه