• جمعه 2 آذر 03

 مجتبی صمدی شهاب

غزل مصیبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) -(من آمدم عمو نگرانی برای چه؟)

537

من آمدم عمو نگرانی برای چه؟
فکر خیام و فکر زنانی برای چه؟

من آمدم تا که نگویند بی کسی 
در زیر تیغ و نیزه نهانی برای چه؟

گویند زینت سَرِ دوش پیمبری 
بر روی خاک و رمل روانی برای چه؟

من آمدم به نام حسن جلوه ای کنم 
خواهی مرا ز خویش برانی برای چه؟

برخیز مثل ظهر نمازت اقامه کن 
اینجا نماز عصر بخوانی برای چه؟

درگیر عقل و عشق شدم تا که آمدم 
با من مگو تو تازه جوانی برای چه؟...

اینجا رسیده ای بخدا عشق من توئی 
هستی شکار نیزه پَرانی برای چه؟

از شعلهء لبت جگرم سوخت چون پدر 
مانند تشنهء رمضانی برای چه؟
  
فوّاره میزند زتنت خون چه سازمت؟
از هم گسیخته شریانی برای چه؟

این دست ها به درد من اصلا نمیخورد 
از علقمه تو خون به دهانی برای چه؟

شمشیر و تیر و نیزه و زخم زبان و سنگ
بر کشتن تو کرده تبانی برای چه؟

با نیزه جسم تو به زمین دوخته مگر؟
آخر نمیخوری تو تکانی برای چه؟

یک نیزه در گلوی تو بد گیر کرده است 
خون میرود ز تو فَوَرانی برای چه؟

اجزای پیکرت به زمین ریخته شده 
چون برگِ پای دارِ خزانی برای چه؟

دُزدیدن سرِ تو زده بر سر کسی 
اسباب خنده های سنانی برای چه؟

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:7
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران