• شنبه 1 اردیبهشت 03

 حسن لطفی

شعر شب نهم محرم حضرت ابالفضل العباس(ع) -(عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد)

1324
1

عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد
ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد

یک عشیره منتظر بودند  اما بیشتر...
رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد

خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد
دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد

 هرکه او را دید از دشمن  فقط میگفت وای
کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد

دستهایش بر زمین  دستِ مردی بَر کمر
این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد

یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت
یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت

-     -     -


از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید
آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید

خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت
تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید

کاش میشُد تیر را بیرون  نمی‌آورد او
با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید

تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند
پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید

با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌.
در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید

هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد
مَشک را از رویِ  سینه کَند آقا داد زد


-      -      -


در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد
زود آمد بر سرش  اما سرش را جمع کرد

خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید
جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد

دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت
سمتِ او  زینب دوید و اصغرش را جمع کرد

تا پدر را دید  رویش را سکینه زخم کرد
با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد

بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها
خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد

هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد
هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد*

در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی  از دهانه افسار  مرکب آویزان بود.

(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۷)

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:9
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران