این سنگها که بررویم ازبام میزنند
اول به روی صورت بابام میزنند
اینها برای کشتن ناموس مصطفی
مارا به نیت خود اسلام میزنند
ما خاصهای پرده نشینیم و شامیان
با سنگهایشان جلوی عام میزنند
خسته نمیشوند به شلاق میزنند
هم صبح میزنند و هم شام میزنند
در بین شام رسم محل یهودی است
آتش به روی معجرایتام میزنند
قرآن بخوان ز نیزه که باسنگهایشان
بر روی ما به نیت احرام میزنند
قرآن بخوان ز نیزه که در بزم هایشان
باکشتن تو جام روی جام میزنند
بابابزرگ من نمک سفره هاست حیف
دشنام میدهند و به اطعام میزنند
نگذاشتند خوب ببوسم لب تو را
این سنگها که بررویم از بام میزنند
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:50
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
وحید عظیم پور
ارسال دیدگاه