لطف خداست، اینکه گدای خدیجه ام
محتاج بی نوای عطای خدیجه ام
با یک نگاهِ فاطمه شد بخت من بلند
خدمتگذار بزم عزای خدیجه ام
چشمم اگرچه تار، ولی گریه میکند
یعنی تمام عمر، برای خدیجه ام
فرقی نمیکند چه حسین و چه زینبش
بی تابِ گریه بر نوه های خدیجه ام
ای چشم خشک، آبرویم را نمیخری؟
یک امشبی ببار، فدای خدیجه ام
از آن شبی که سینه ام از آه پر شده
مدحت سرای، درد و بلای خدیجه ام
پستم اگر چه ، آمده ام محترم شوم
آری، گدای دورِ سرای خدیجه ام
- پنج شنبه
- 4
- مهر
- 1398
- ساعت
- 19:57
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه