دردم و هیشکی نمی دونه
ببین چه نامرده زمونه
سرت تو دست این و اونه
ای وای خواهرت آواره ی شام بلاست
ای وای تنها موندم اینجا،عباست کجاست؟
ای وای... ای وای
ای وای حق من این همه نامردی نبود
ای وای من کجا و این محله ی یهود
ای وای... ای وای
چیکار کنم با این همه درد
نگاهِ این مَردم نامرد...
شبیه شمعی منو آب کرد!
ای وای برا عرض تسلیت به دخترت
ای وای همه می رقصن داداش دور سرت
ای وای... ای وای
ای وای تو خودت دیدی چه زجری کشیدم
ای وای کاش می مُردم این روز و نمی دیدم
ای وای... ای وای
سنگم زدن از روی هر بام
زینب کجا و ملأ عام
زینب کجا اینهمه دشنام
ای وای از جسارت ها به رأس شهدا
ای وای شهر شام کجا و ناموس خدا
ای وای... ای وای
ای وای نداره دردای قلبم التیام
ای وای بخدا مرگ مو از خدا می خوام
ای وای... ای وای
- سه شنبه
- 9
- مهر
- 1398
- ساعت
- 9:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه