سلامم از دل و جان بر تو جان جانانم
سلام من به تو بادا دلیل ایمانم
دوباره شکر خدا را که از ازل آقا
شدم غلام و شدی تو امیر و سلطانم
من آمدم که دوایی بر آه من باشی
گسسته ام زهمه تا پناه من باشی
گره گشای دو عالم مرا تو یاری کن
بیا برای گدایت دوباره کاری کن
رئوفی و به امید تو آمدم سلطان
بزرگ زاده بیا و بزرگواری کن
ز ازدیاد محن بی حدم نکن آقا
تو را به جان جوادت ردم نکن آقا
بر این غریب دو دنیا دوباره ارحمنی
به عبد مضطر و تنها دوباره ارحمنی
من آمدم که پناهم شوی تو آقاجان
قسم به حضرت زهرا دوباره ارحمنی
طبیب حاذق دنیا بده تو درمانم
شکسته دل شدم آقا بده تو سامانم
دوباره کوه گناهی برایت آوردم
دوباره روی سیاهی برایت آوردم
چگونه آمده ام سوی تو نمی دانم
خجل شدم که تباهی برایت آوردم
نگاه مرحمتی کن که آبرو گیرم
اگر نظر نکنی من زغصه میمیرم
من از نگاه رئوفانه ات شرف دارم
نگین عشق تو در دل چنان صدف دارم
غریق شور و شعف میشود دلم زیرا
میان صحن تو یادی من از نجف دارم
خوشا به حال هرآنکس که میکند یادت
دهد شمیم بهشت مسجد گوهرشادت
مرا دمی زحریمت جدا نکن آقا
عطای خود تو دریغ از گدا نکن آقا
خوشم که دلبر دل سایه ی سرم شده ای
شدم اسیر تو من را رها نکن آقا
نوشته ام همه جا جنتم که این حرم است
تمام دلخوشی من فقط همین حرم است
یم کرامت و گنجینه ی سخا اینجاست
محل عاشقی بنده و خدا اینجاست
هر آنکه کرببلا رفته خوب میداند!
محل صادر ویزای کربلا اینجاست
بیا دوباره برات مرا تو امضاء کن
برای من سفر کربلا محیا کن
تمام دار و ندارم فدایت ای سلطان
من از ازل شده ام مبتلایت ای سلطان
به سینهام من تو نزن دست رد که میمیرم
بزار تا که بمانم گدایت ای سلطان
من از دعای عظیم تو آبرو دارم
مقامِ نوکری ات را من آرزو دارم
- دوشنبه
- 15
- مهر
- 1398
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
رضا آهی
ارسال دیدگاه