ای لشکر حق را امیر عبّاس
وی در شهیدان بی نظیر عباس
ای شیر حق در لیلۀ ولادت
نام تو را فرموده شیر عباس
نوشیده در دامان پاک مادر
جام بلا را جای شیر عباس
دست تو در دست عزیز زهرا
یادآور عید غدیر عباس
آزادگان آموختند از تو
این طرفه بیت دلپذیر عباس
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
ای عشق و ایثار آفریدۀ تو
صدق و وفا به حق عقیدهء تو
عباسی و شیرخدا نهاده
گلبوسه ها بر دست و دیدۀ تو
تصویر غیرت بر زمین کشیده
خونِ ز پیشانی چکیدۀ تو
بر قلب تاریخ این رجز نوشته
از خون بازوی بریدۀ تو
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
ای عشق ثاراللّه عادت تو
وی زنده توحید از شهادت تو
امواج خون، روز نماز ایثار
سجادۀ سرخ عبادت تو
حسرت برد در حشر هر شهیدی
بر عزّت و مجد و سعادت تو
آبی که از کف ریختی به دریا
اقرار دارد بر سیادت تو
هر جا که عاشورا و کربلائی است
خطّی است از درس رشادت تو
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
گردون چرا روی تو را قمر گفت!؟
باید تو را از ماه خوبتر گفت
امّ البنین بالید از اینکه زهرا
در روز عاشورا تو را پسر گفت
مدح تو را پیش از شب ولادت
در داستان کربلا پدر گفت
در جبهۀ صفّین و کربلایت
دشمن حسین و حیدری دگر گفت
«جانم فدایت باد»، این سخن را
تنها به تو سبط پیامبر گفت
تنها تویی آنکس که دست و سر، کرد
در پیش تیغ دشمنان سپر، گفت
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
تا ماه رویت نور گستری کرد
خورشید رفت از تاب و، اختری کرد
چشمت به عین اللّه روشنی داد
رویت ز وجه اللّه دلبری کرد
کردی غلامی بر عزیز زهرا
زهرا به بالین تو مادری کرد
تو خویش را عبد حسین خواندی
او بر تو اظهار برادری کرد
چشم تو را نازم که تشنگان را
با خون بجای آب ساغری کرد
با آنکه دست راستت جدا شد
دست چپت اعجاز حیدری کرد
در سنگر ایثار از پیامت
هر نسل را این بیت رهبری کرد
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
سقا و رنگ از تشنگی پریده!؟
دریای اشکش جاری از دو دیده
تن، غرق در خون و جبین، شکسته
لب تشنه و دست از بدن بریده
تیغ شهادت را به سر نهاده
تیر محبّت را به جان خریده
جان بر کف و در اوج سرفرازی
خجلت ز اشک کودکان کشیده
دریای اشک از چشم ما گرفته
هر قطره خون کز بازویت چکیده
هر زخم تیغت بر بدن نشسته
لبّیک عشقی از لبت شنیده
از حنجر خشک تو دوست دارم
این بیت را بهتر ز صد قصیده
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
تا ماه رخ، از خون خضاب کردی
خود را فدای آفتاب کردی
دریا ز لب های تو آب میخواست
والله، دریا را جواب كردى
هم بحر را آتش زدی ز آهت
هم آب را از شرم، آب کردی
روزی که جانها بسته بود بر آب
تو تشنگی را انتخاب کردی
ناخورده آب از بین آتش و خون
بر رفتن خیمه شتاب کردی
آنقدر اشک افشاندی از گل چشم
تا مشک را غرق گلاب کردی
دستت ز تن در پای دوست افتاد
با لشکر دشمن خطاب کردی:
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
این تیر خصم این چشم نازنینم
این فرق سر این گرز آهنینم
با آب نه، با خون فرو نشیند
این شعله های قلب آتشینم
چشم مرا با خون سر ببندید
تا گریۀ سکینه را نبینم
گر شعله بر جان ریزد از یسارم
گر تیغ بر تن آید از یمینم
سقائی آل علی است کارم
عشق حسین ابن علی است دینم
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
در خیمه ها فریاد آب آب است
دلها ز سوز تشنگی کباب است
خون جگر در دیدۀ سکینه
اشک خجالت بر رخ رباب است
شش ماهه خاموش است و کس نداند
جان داده در گهواره یا که خواب است
من دست و جان و چشم و سر نخواهم
تنها امیدم این دو قطره آب است
خونم بریزند آب را نریزند
بس دل که بر یک جرعه آب آب است
مَشی و مرام و دین و مذهب من
حمایت از اولاد بوتراب است
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
من تشنۀ جام وصال یارم
این تشنگی بر دل زند شرارم
دستور سقایی گرفته امروز
هم دست من هم چشم اشکبارم
یا آب را در خیمه میرسانم
یا جان به روی آب میگذارم
ای تیغها این جسم چاک چاکم
ای تیرها این قلب داغدارم
سر تا به پا در خون اگر شوم غرق
دست از امام خویش بر ندارم
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
دوش از سپهر دیده بی شماره
می سوختم می ریختم ستاره
من گریه می کردم برای طفلان
طفلان برای طفل شیرخواره
هر کودکی با جام خالی از آب
شرح عطش می داد با اشاره
سقا من و اصغر کند تلظّی
از تشنگی در بین گاهواره
ای تیغ ها ای تیرها بیائید
قلب مرا سازید پاره پاره
«میثم» بخوان در موج آتش و خون
این بیت را از قول من هماره
"واللّه ان قطعتموا یَمینی
انّی اُحامی اَبداً عَن دینی"
- سه شنبه
- 16
- مهر
- 1398
- ساعت
- 16:39
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه